حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

دنیای حلما

بله برون عمو جونی

سلام نازکم روز عید غدیر بله برون عمو حجت بود کلی تدارک دیدم و با دست پر راهی شدیم.ارزوی خوشبختی براشون دارم ایشالا روزای خوبی باهم داشته باشن.تو مراسم خیلی خانوم بودی با اینکه کلی کسر خواب داشتی اما همش مشغول نانای بودی عشقم. ایشالا همچین روزی رو برا ملوسکم ببینم.     لباستو مثل همیشه خودم دوختم خیلی ناز شده بودی نازکم.این کیف رو برا این لباست خریدم یه لحظه زمین نمیذاشتی .اخه کیف خیلی دوست داری بدون کیف از خونه بیرون نمیری .       ...
23 آذر 1393

24 ماهگی

این میزارایشی رو خاله لیلا کادو تولد امسال برات خریدن و این گاز رو هم عمه خودم زحمت کشیدن که خیلی دوستشون داری و هر روز صبح که از خواب پا میشی میای سراغشون دستشون درد نکنه.                                 ...
23 آذر 1393

تولد بابایی

اینکه تو امدی تا روزی همسر من شوی تقدیرمان بود یا انتخابمان نمیدانم.اینکه تو در چنین روزی پای در این جهان نهادی تا روزی پدر دختر دلبندمان باشی حاصل جبر بود یا اختیار باز هم  نمیدانم.و ندانستن گاهی چه خوب است خصوصا وقتی که مهم نیست!مهم ان است چه تقدیر تو بود چه انتخاب دیگری در چنین روزی امدی...تا مرا شایسته همسری برگزینی و دیگر روز تقدیر لیاقت توامان مادری و پدری را از فرزندمان به ارمغان بگیریم. نازنین مرد زندگیم تولدت مبارک. با اجازه از دختر گلم که این فضا رو از او عاریه گرفتم که چند سطری برای بابایی بنویسم. 30 شهریور روز تولد بابایی بود ما تهران بودیم و با مامان جونینا رفتیم باغ لاله جاده چالوس خیلی خوش گذشت. ...
22 آذر 1393

خونه مامان جون با مبینا و سامیار

طبقه پایینی مامان جون یه دختر تپلی و کوچولو دارن اسمش مبیناست و شما خیلی دوستش داری و یه جورایی دوست تخیلیته دایم باهاش تلفنی صحبت میکنی واسم مامان جون میاد یاد مبینا میفتی     راستی خونه مامان جونی رو به خاطر اسانسورم خیلی دوست داری.کلا هر مرکز خرید که بریم همش گیر میدی به پله برقی و اسانسور. سامیارم خیلی دوست داری واونم دوست داره ملوسکم.این عکسا برا خونه مامان جونیه          ...
22 آذر 1393

اب بازی

عاشق اب بازی و استخری مامانی.کلاس شنامون سهشنبه هاست وقتی میگم میخوایم بریم استخر کلی ذوف میکنی و میخوای مایو بپوشی ملوسکم. یه روز گرم تابستونی زن عمو زنگیدن و دعوتمون کردن برا اب بازی تو حوض خونشون با بچه ها و اینم سندش.         این عکسا هم تو استخر بادی خودت تو تراس خونمون با یاس       ...
22 آذر 1393

19 ماهگی ویه روز بهاری تو باغ

پنجشبه من و شما اماده شدیم و قرار شد وقتی بابایی اومدن سه تایی بریم باغ  و اونجا نهار بخوریم.هوا عالی بود شب هم عمو جونی و خانوادشونم اومدن و ملوسکم کلی بازی کردی بچه ها و فردا عصری برگشت          ...
22 آذر 1393

بازم تاخیر

سلام ملوسکم اومدم بازم با کلی تاخیر مامانی .با اینکه تو این مدت خیلی مشغول بودیم اما بی انصافیه که بگم اصلا وقت نداشتم راستش تنبلی کردم و همش امروز و به فردا انداختم تا نتیجش شد این همه مدت.اما حالا اومدم و اتفاقات این مدت را با خاطره های شیرینت برات مینویسم نازکم. روز به روز داری بزرگ میشی و شیرین تر .کلی شیرین زبون شدی مامانی دیگه کامل جمله بندی میکنی و بعضی وقتا یه چیزایی میگی که میخوام درسته قورتت بدم .خیلی دوست داری کارتون ببینی اگه بذارم تا شب پای تی وی میشینی البته یا کارتونای مورد علاقت.shun the shape رو خیلی دوست داری و مینیون ها و پلنگ صورتی رو از همه بیشتر دوست داری.هنوزم که بزرگتر شدی توی خونه هر جا که من برم دنبالم میای و ...
22 آذر 1393

سالروز 2 سالگی ملوسکم

روزی که به دنیا امدی من متولد شدم و از ان روز هم دخترم شذی هم همه چیزم... دختر اسمانی من جهانم با تو شکرانه هایش بیشتر است وتو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار من... گوشه دلم روز به روز را با نگاه رو به تکامل تو اغاز میکنم. سپاس خدایی که گیلاس باغ بهشت را به من عطا کرد... سایه خدای عشق بر قلبت مدام دخترم.                                                        2 سالگیت مبارک ملوسکم                   2 سال از روزی ...
9 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای حلما می باشد